عمیق ترین شان
....من زخم های زیادی داشتم،اما
تو عمیق ترین شان بودی.....هستی.
.
عادی تر از هروقت به زندگیم ادامه میدم
تنها وقتی که بدون نقاب راحت میتونم خودم باشم
تو فاصله بین جاهایی که میرم
پشت فرمون! هست
اونجا راحت میتونم ببارم
گرچه ابرم هیچ سبکتر نمیشه....
بعد از یکسال....
چند روزیه میتونم گریه کنم
و این بهترین اتفاق یکسال اخیر بوده
یادمه اولین بار که بعد مرگ ف دیدمش
بقدری فشار روم بود
از مرگ ف
از اون بیشتر ،از غریبه بودن مون
از اینکه نمیتونستم خودم باشم
چون صنمی نداشتیم
و اون صرفا از سر دلسوزی اومده بود دیدنم
دوس داشتم با گریه براش غم هام رو شرح بدم
نشد و اون غم ها من رو شرح دادن!
حمله عصبی که چون باعث شد مجبور شه برای جم کردنم از وسط خیابون
بغلم کنه
ازش ممنون بودم
اصلا همین دلخوشی های حقیرانه م باعث میشه بسوزم تو اتیش
.
به سه سال قبل پرت میشم
گرچه حافظم به شکل اسفباری آسیب دیده
اما خاطراتی که نباید رو با وضوحی که نباید به یادم میاره
تولد سه سال قبلترش
لیست سوالات مشاور دستمونه ،پاهامون توی آب. شلوارامونو زدیم بالا
سرم روی پاهاشه و...سورپرایز کردنش
به هدیه ای که پولش رو قرض کردم و بعد سه سال موفق به پرداختش شدم:)))
برای نوشتن اینها نیومدم
کلمات از ذهنم فرار میکنن و فکرای هرزم میشینن رو کیبورد
بگذر دختر....
درتوانم نیست امشب نوشتن رو
من عاشقش نیستم دیگه
اون امید احمقانم بهش هم تموم شده
ادم ادم امن من نیست
زیبای بی نقص که هیچ...اون زشت ترین معشوقیه که دیدم
زشت ترین ادم خاطراتم
خود اون ادم تموم شده اما ...
اثری که روی جسم و روح و قلب و روان و وجودم گذاشته
هیچ وقت پاک نمیشه
اون و هیچ کس دیگ از عمق اثری که اون روی من گذاشت خبر ندارن
از ادمی که اون ازم ساخت...کسی خبری نداره
جز خدای شاهد...که به خودش میسپرم....
کاش به عقب برمیگشتم
به خیلی عقب
اون ادم واقعا ارزشش رو نداشت:)
.
+پیوست: