شبانه سوم
دوهفته ایه که شروع کردم به خوندن در بیان
مدتهای طولانی _بیش از دوسال_بود,که کسیو نمیخوندم
دنبال نمیکردم
ولی شروع کردم به فالو آنفالو کردن
البته که پنهااان
فقط به اینهایی که انقد راحت و صریح و ساده
از احساسشون و افکارشون مینویسن غبطه میخورم واقعا
خیلی اوقات میگم، عه
چقد شبیه تجربه منه ولی چقد طبیعی و ساده عنوانش کرده
بعد فک میکنم نوشته هام خیلی تراژدی، و دراماتیکه حتی
شاید!
نمیدونم!
اگر بعنوان یه شخص از بیرون نگاهشون کنم اینطور بنظر میاد
و اگر از نزدیک بعنوان خودم فکر کنم بهشون،
خب من همینطوری درک و حسشون میکنم
چی میگم:))
کاش یاد میگرفتیم بدون ترس از هرچیزی
هرررچیزی
فکر و حسمون رو درمیون بذاریم باهم
این چیزیه که این روزا بهش فک میکنم
و به خودمون حق میدم
و درک میکنم چطور شد که ..اینطور شد
.
ولی هرچی فک کردم
بنظرم چیزی بعنوان خوب تموم کردن
یا تموم کردنِ خوب
نداریم.
:)
.
+
اهنگ زخم شروین پلی