راستی شعر مرا میخوانی؟ نه، دریغا هرگز، باورم نیست که خواننده شعرم باشی
یادمه راهنمایی که بودم این شعر رو خیلی دوست داشتم
انقدر که همیشه از بر می نوشتمش
طولانیه اما دوسش دارم
یکی دو روز پیش دیدمش و یادم افتاد زمانی چقدر این شعر رو دوس داشتم
هنوزم شعر قشنگیه :)
قصیده آبی خاکستری سیاه_حمید مصدق
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما آیا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
.
.
این گیاه سرسبز
این بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
.
.
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به
سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم!
.
.
من اگر ما نشویم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
.
.
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از تو
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
.
+از چه دلتنگ شدی؟
++ حقیقتش اینه که غمگین نیستم
اما چیزی هم برای خوشحالی نیست
بقول حسین صفا
"مرا بخندان ای مرا بگریان ای
که مرده ایست قلیل
کسی که حاضر نیست
نه شادمان شود و سوگوار شود.."
+++ چنتا پست بنویسی هی ثبت موقت بزنی
و چنتا پست هم ننویسی
همه اینها یعنی...
یعنی چی راستی؟!