داستان همیشگیِ دل تنگی ...
شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ب.ظ
اگر بنویسم "دلم برات تنگ شده"
حتما حجم اندوهی که پشت این جمله است
شوقی که سراپاش رو فرا گرفته
بغضی که پنهون میکنه
پریشونی که چنگ می زنه بهش
دردی که می کشه
انتظاری که به جنون می کشونش
محبّت بی نهایتش رو
خواستنش رو
[حتما و حتما] هیچ کدومش رو حس نمی کنی
و این جمله کوتاه هم شاید نتونه بارِ همه اونچه که هست رو به دوش بکشه
ولی می دونی چیه؟
دلم برات [خیلی] تنگ شده!
.
می فهمی؟!
.
نگاه که میکنم این دوسه ماه اخیر،
هرشب، یا شب درمیون، به جنون کشیده کارم از...
.
#و_به_دقت_درد_میکشد.
#شباهنگام
#[حذف شد]
#چکار کنم حالا؟! :)
۹۹/۰۸/۰۳