خیره به مبلی که رووش نشسته بودی،خجول و سرخ ....
شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۰۰ ب.ظ
اونجا که سیدعلی صالحی میگه:
«...من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم...»
همونجا!
.
میدونست...یعنی خودم بهش گفته بودم
که چه سختم و چه سخت اعتماد میکنم
سخت دل میدم و ... سخت دل می دم.
پس همه تلاشش رو کرد
که ضربه محکمتری بزنه...
که سیلی محکمتری باشه
که یجور اعتماد رو ازم سلب کنه...که دیگه.......
خیلی مدیونشم.
.
اینکه چکار کردی،انقدری سخت نبود
که دیگه باور نداشتنت...
که آوار شدن دیوار اعتمادم...روی سرم،قلبم،روحم.......
۰۰/۰۱/۰۷