خسته نویسی
ولی اگرمیدونستم خواستن کسی انقد دردناکه
به هفت پشتم میخندیدم آرزوی عاشق شدن میکردم
البته خواستن کسی نیست که سخته
خواستن کسی سخته که ....
.
اگه دوس داشتن کسی باعث شه دلت برا خودت بسوزه
خستهههه شی از دست خودت
و احساس بدبخت بودن زیاد کنی
ینی چی حالا؟!!؟؟
.
امروز گرررررم بود
شدیدا کلافه کننده
دوسه بار نزدیک بود تصادف کنم از بس عصبی بودم از گرما
خواب شب قبلم بی تاثیر نبود البته
هرطور بود گذشت
حالا بعد کلی دوندگی برای مراسم امروز
روی تخت ولو شدم ماه از پشت پنجره زل زده بهم
و چند لحظه قبلتر وقتی دیدن فیلمش اشکم رو جاری کرد
دلش برام سوخت و دلداریم داد
از بچگی عادت داشتم با ماه صحبت کنم
اما حالا نمیدونم چند وقته حتی به ندرت نگاهش میکنم
شاید چون ماه خودش به تنهایی کلی خاطره رو تداعی میکنه
که الان گرچه مرورشون نکردم حتی
همین یادآوری سربسته ی سرسری...
قلبم رو به درد اورده
بگذریم
کاش فردا شنبه بود میرفتم سرکار
شاید من اولین کسی باشم که ارزو کردم فردا شنبه باشه
و بتونم برم سرکار
بکی از اون ته ته ها سوالی داره...
اجازه پرسش بهش نمیدونم حتی
محکم سر تکون میدم...آررررره
فعلااااا میخام فرار کنم
فعلا نمیخام فکر کنم
فعلا میخوام اینطوری بگذرونم...