تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

حرفهای مفصلی که زیر بی حوصلگی ها دفن میشه همیشه....

چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۳۷ ق.ظ

چقدر آدم قبلی که بودم، داره برام غرببه تر و غریبه تر میشه!

به زندگیم که فکر میکنم،راستش

انگار یه خوابی دیده باشم

یا فیلمی رو عصر جمعه ای تنهایی نگاه کرده باشم

با شخصیت اولِ عجیب غریب فیلم، همزاد پنداری کرده باشم

نمیدونم چطور بگم که برسونه منظورم رو

اما انگار باورم نمیشه این زندگی من بوده

و من بودم که اون لحظات رو زندگی کردم!

به کسی که الان هستم قانع نیستم

اما این بهترین ورژن من در طول سی سال زندگیم بوده انگار

بالاخره در سی سالگی به یکجور تعادل و یکپارچگی دارم میرسم

و این درحالیه که، وقتی بوده که توی سن خیلی کم

احساس زن پخته ی کاملی رو داشتم که سعی میکرد بزرگ و عاقل باشه

و بچگی کردن رو سرکوب میکرد

و وقت دیگه ای هم بوده که در عین بلوغ و سن کافی برای عاقلانه رفتار کردن،

احمقانه ترین تصمیم هارو گرفته و دیوونگی رو انتخاب کرده

من همیشه صفر و یک بودم

پس زندگی هم صفر و یک بود برام

یا عقل محض یا عشق محض

اما حالا انگار عقل و عشق در من دارن هم رو ملاقات میکنن

زندگی نه صفره نه یک

زندگی یه طیفه

زندگی سیاله

در جریانه

مقاومتی نداره

جاری و رهاست

منم این روزا رها تر از همیشه هستم

 .

همونطور که خودم در اعماق وجودم خواسته بودم

خدا همه چیز و همه کس رو ازم گرفت

حتی خودم

و این بی چیزی عجیب لذت بخش هست

یک بی خودی و رهایی و ارامش و درعین شور و شوق و هیجان تو دل خودش داره

حالا که چیزی ندارم انگار همه چیز دارم

و با خودم ،زنپگی و آدمها به صلح رسیدم

زندگی دیگه اون مفهوم پیچیده ی دردناکِ عجیبِ گنگِ رنج آور نیست

زندگی همینه که هست

و میخوام بگم ... اول به تویی که اول و آخر و ظاهر و باطن امری؛

شکر...لک الحمد....لک الحمد علی حسن بلائک....و حسن خلقک....

و حسن رفاقتک....

که تو همیشه خوب خدایی بودی با اینکه من بد بنده ای بودم

و دوم به خودم....که باز هم تویی فقط دمیده شده در قالب سفالیِ تاسیان

که همراه و همسفرم باشه توی این سفر؛

ممنون...که همه ی این مسیر مافوق تصور سخت رو ، همراهم بودی....

که هیچ وقت ترکم نکردی واقعا ، حتی وقتی پشت کرده بودی بهم

ترکم نکردی وقتی همه ترکم کردن...

ممنون که کمک کردی از دل این همه ماجرا...مثل سیمرغ زنده و سالم بیرون بزنیم

بهت مفتخرم.....همسفر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۰۷
تاسیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی