جنگ نوشت ۱
دوشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۱:۱۶ ب.ظ
شدم آدمی که
چیزی براش مهم نیست
هیچ صدای حمله ای من رو نمیترسونه
از فکر مرگ نزدیکترین آدمهای زندگیم،
هیچ حس بدی نمیگیرم
فقط فکر میکنم...
همه یه روزی میریم دیگه!
و فقط همین ته مونده های خاکسترم
تنها پی خبر سلامتی آدمی بودن
که مدتهاست رفته...
به معنای واقعی کلمه رفته
و عبور براش راحت شده
و داره زندگیشو میکنه
و حتی شاید رابطه جدیدی رو شروع کرده
و من که باز ...
گرگی در لباس میش...حمله کردم به خودم و زندگیم
برای نابودتر کردن خودم
انتقام من از خودم...کی تموم میشه عزیزم؟!
۰۴/۰۴/۰۳