تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

بی همگان...

جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۵۸ ب.ظ

بی فکر عنوان میزنم

ثانیه ای قبل واژه ها تو سرم رژه میرفتن و بعضی جملات شکل هم گرفته بودن

اما حالا ...

نمیدونم چه مدته ننوشتم

فقط میدونم توی این سه ماه و اندی از رفتن مجددش،

این اولین باره میخوام نوشتن رو «شروع کنم»

با کاغذ دیگه غریبم

حوصلم نمیگیره بنویسم

و خب... اینجاهم خواننده ای هم نداره

پس راحتترم

با اینحال در تلاشم با کاغذ قلم مثل قدیم انس بگیرم

.

میشه گفت به شکل معجزه آسایی ،یجورایی جور شد برم اربعین

یعنی شرایط بیرونی فراهم شد

فقط این جسم و روح فرسوده من بود که نهایتا،

زانوی غم بغل کرد و ....نرفت!:)

نمیدونم با چه کلماتی این خستگی رو توصیف کنم که کمی حق مطلب ادا بشه

فقط انگار همه ام ،به تمامه فرسوده شده

انگار جسمم یه قالب تهی از روحه که در بدترین شکل از حیات نباتیش بسر میبره

قلبم تمام روز درد میکنه

تمام تنم گره و درهم تنیده اس

و خالی...به معنای واقعی خالی

و حتی این حداقل کارهایی که میکنه هم نمیدونم چطور انجام میده

انگار با اخرین قطره های جونش...

و روحم....

میتونم حس کنم مچااااله شده،آب رفته و کوچیک شده،

شایدم فقط مرده...

ذهنم...

تمام روز فعاله و انقدر کار میکنه که سردرد میشم

فکرا میان و میرن فقط

بی هیچ نتیجه خاصی...جز درد شدن در روح و تنم.

و این دکتر و اون دکتر،تا این لحظه که نتیجه ای نداده

.

دلزده،فرسوده،خسته،

اینا خلاصه ای از منِ این روزهاست

.

.

امسال که بگذره میشه چهار سال

از عمری که با دردش سپری میشه

هر حرفی بزنم بخش خیلی کوچیکی از فکرام

و شکل ناقصی از تجربه ای هست که کردم

.

دیروز مشاورم میگفت تو همهههه ی تلاشتو

بهترین تلاشتو برای رابطتت کردی

و حتی بیش از چیزی که نیاز بود

تلاشهایی که من انتظار نداشتم

و ناراحت شدم برات بابتشون

و دلایلی برای اثبات اینکه تلاش هام کافی تر از کافی بودن

خ الف، هم

و همه کسایی که در جریان بودن...

ولی...اما...اگر....شاید....

 .

همین الان از ذهنم میگذره

شاید دلیل اینهمه فرسودگی م همین تلاشهای بیش از حده

نه فقط از دست رفتن رابطه و کسی که .... اولین عشقم بود.

.

تلاش بیش از اندازه از شما آدم خوبی نمیسازه!

یعنی لزوما کسی که بیشتر تلاش میکنه کار درستی نمیکنه

شاید به خودش اسیب میزنه

شاید رابطه رو از صداقت و صمیمیت و تعادل و توازن دور میکنه

شاید...فقط وقت تلف میکنه💔

جمله اخر رو مینویسم

فقط چون یادم میاد

حیف دونسته محبتی که...

.

بیا فقط به قدر کافی تلاش کنیم...نه بیشتر.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۰۳
تاسیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی