تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

ایت الله ‌...سید....

چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۲ ب.ظ

من هیچ وقت معتقد نبودم که کسی که دوسش داری پررو میشه

یعنی خیلی دیدما

نمیگم اینطور نیست

طرف هوا برش میداره

خیلیا واقعا جنبه شو ندارن

خیلیا لیاقت یه عشق صادقانه رو ندارن

خیلیام علاقه ای به دریافت یه عشق عمیق ندارن

خیلیا از عشق میترسن

و خیلیا بهش اعتقادی ندارن

ولی برای من حتی اگر اینها هم باشه،اهمیتی نداره...

هیچوقت توی عشق ورزی صرفه جویی نمیکنم و بخیل نمیشم

چون چیزی که مهم و ارزشمنده در درجه اول خود عشقِ

که شریف و عزیزِ!

و بعد دل من که آفریده شده برای عشق ورزی

پس تا هرجا بشه براش پیش میرم....و فکر نمیکنم که این پیش رفتن اضافه کاریه

من تا مدتی قبلتر 

مثلا شاید تا یکسال پیش فکر میکردم عاشق خوبی هم هستم

بعد فهمیدم، شاید شخصیت عاشق پیشه ای دارم

شاید سخت عاشق بشم ...و سختتتت هم عاشق بشم

اما بعنوان یه عاشق ، نقص های زیادی دارم

ناخالصی های زیادی دارم

و هنوز چیزهای خیلی زیادی هست که باید درباره عشق و عاشق بودن یاد بگیرم

من توی ۱۴-۱۵ سالگی عاشق شدم...

همون وقتا که مامان گشته بود دفترم رو پیدا کرده بود به خیال اینکه

عاشق کسی شدم

بعد خدا طی سالهای طولانی

صبورانه بهم نشون داد عاشقِ صادق و خالصی نبودم!

بعدتر توی ۱۸ سالگی آرزو کردم مثل دوستم ف حداقل یه عشق واقعی زمینی 

رو تجربه کنم

با اینحال اعتقادی بهش نداشتم

یعنی شاید میترسیدم

و خیلی چیزای دیگه

تا اینکه توی ۲۶ سالگی این عشق رو تجربه کردم

عشقی که حداقل برای من فاکتورهای عشق رو داشت

شور و اشتیاق و هیجان و سوختن و خواستن و صمیمیت و غرق شدن و ...

اما این فقط شروع عشقه

و من در شروع متوقف شدم:)

بی اونکه بدونم راه عشق طولانی تر از اونه که توی این چند قدم خلاصه شه

بزرگترین درسی که توی چندسال اخیر گرفتم اینه که باخودم حداقل صادق و شفاف باشم

اینکه در پذیرش باشم...

چیزی که تقریبا نداشتم... حتی تا همین پارسال

وقتی میبینی و شفاف هم میبینی و با خودت صادقی و سعی نمیکنی خودتو گول بزنی

و از اینها مهمتر ،میپذیری!

برد بزرگی کردی

چون این خود خود تغییر و رشده...

برای همین ...

با اینکه برام سخت بود تصویر این منِ عاشقِ صادقِ دلسوخته

برای خودم مخدوش بشه

اما باید اعتراف کنم که مدتهاست میدونم عاشق پاک باخته ای نبودم...

من از اون آدم ممنونم بخاطر زخم ها و آسیب هایی که زد

برای طوری که بود

طوری که خوب بود و طوری که خوب نبود

اون...حقیقتااااا

شفاف ترین و بزرگترین آیینه ای بود که حق روبروی من قرار داد

طوری که اون من رو به خودم شناسوند...هیچکس نمیتونست

و لطف این ماجرا اونجا بود که با پنبه سرم رو بریدن

محبت ادم رو لطیف میکنه

و فقط وقتی وجود شکل جدید به خودش میگیره که نرم شده باشه

خب دل خراب ما هم در مقابل بزرگترین آیه خدا ،عشق،خاشع شد...

نرم شد

و تغییر رو پذیرفت

برای همین....

اون عزیزترین آدم زندگی منه ....فارغ از حسی که باهاش تجربه کردم

اون...‌.بزرگتری آیه خدای من بود توی زندگیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۱۰
تاسیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی