از تـو ... به تــو
1.
می دونی
مثل این می مونه که کسی رفته باشه تو اتاق و در رو به روی همه بسته باشه
حبس کرده باشه خودش رو.و این _مثلا_ یعنی می خوام تنها باشم!
اما بعد، از سوراخ جای کلید نگاه کنه تا مطمئن شه کسی پشت در منتظرشه
که نه تاب بیاره تنهایی و رفتن همه رو و نه بودن ها رو
که ...
ولی هر در بستنی، نه یعنی که برید
گاهی، "برو"، یعنی کاش تو یکی بمونی
گاهی می خوام تنها باشم یعنی کاش "یکی" بفهمه بمونه
که.........
اینه که هر در بسته ای رو ول نکنید برید
اینه که من...اینجام...منتظرم...پشت در
فقط کاش تو ...در رو ...باز می کردی به روی من
2.
چندماه قبلتر همینجا گفته بودم
که بعضیا تو کل زندگیشون، نگرانیاشون رو در میون نمی ذارن
کلبه شون رو داخل قلبشون می سازن
و تو کل زندگیشون هیچوقت از اون کلبه نمیان بیرون
حتی وقتی احساس تنهایی می کنن، بهش اعتراف نمی کنن
درواقع، ترجیح میدن تو تنهایی شون زندگی کنن
بیشتر از خانوادشون دوسش دارن
3.
می خوند "متی نَرِدُ مناهِلَکَ الرَّویة فَنَروی
متی تنتَفِعُ من عَذبِ مائِکَ فقـد طــال الصَّدی
که چه زمان بر چشمه های پرآبت وارد شویم تا سیراب گردیم
چه زمان از آب وصل خوشگوارت بهره مند شویم؟ ...که تشنگی ما طولانـی شد...
4.
میگه
"آشنایی نه غریب است که دل سوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت"
نمی دونم چجوری می خونیش .گمونم بهتره اینطور بگیم اما
که آشناست.غریبه نیست اون کسی که دل من رو می سوزونه
همینه که دل غریبه ها برام می سوزه
دل غریبه ها برام می سوزه...که آشنایِ منه که داره.......
چقدر غم انگیزه این بیت.