آغوشتو
يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۱۳ ق.ظ
بعد از خوابی که دیدم...
دقایقی ست خوابم نمیبره و ...
نیااااز دارم توی بغلش فشرده شم...تا خوابم ببره
.
یاد اون شب افتادم
خواب افتضاحی داشتیم
و اون میون من...
دوست داشتم تمام شب بیدار باشم و از حضورش لذت ببرم
توی خواب نگاش میکردم و صدای نفس هاش،گرمای بدنش،
کل وجودش لذت بخش بود
اما خواب و خستگی غالب میشد و باز خوابم میبرد...
و این چرخه تا صبح ادامه داشت
۰۳/۰۳/۲۰