تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

نمی دونی چه حس بدیه بیدار میشم

بعد انگار خواب مهمی دیده باشم

ولی هرچی فک کنم چیزی یادم نیاد

جز این حس که تو

تمااام مدت وسط خوابم نشسته بودی

از خود بسته شدن چشمام

تا خود باز شدن چشمام

از خود شب

تا خود صبح

لم داده باشی وسط خوابم

اما من هیییچی یادم نیاد

.

اینکه بنویسم و ثبت موقت بزنم هی

اینم همونقد آزار دهنده اس.

.

از همه بیشتر بی خبری آزار دهنده اس

‌.

از همه اینا بیشترتررررر

ترس اینکه فکر تو اشک محرمم رو...

که می ترسم از خرابی ایمان که می برد

محراب ابروی تو حضور نماز من...

 

اخ

حسین تو رو بیشتر از همه دوست داشتنیام دوست دارم

همه عزیزانم فدای تو

همه عزیزانم فدای گریه برای مصیبت تو..

گناهکارم...

دل خرابه

دل گناهکاره

دل پر غیره

خودپرستم

خراب خرابمممم

نذار از این خرابتر

از این رسواتر و بی ابروتر شم

نذار با چشمای خشکم

شرمنده مادرت شم حسین...نذار.

.

ابراهیم!

ابراهیــم ...

درد دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۰۶:۲۱
تاسیان

« دلم گرفته برایت...»

و این زبانِ ساده ی « محبّت » است.

که تو تنهایی

که تو دلت گرفته و تنهایی

که گریزان و گریزپایی

و تنها.

که تو تنهاتر از آنی که فهم شوی

و من دلم گرفته برایت

برای تنهایی ات.

 

#ده_دقیقه_ماند_ به_یک_شب_نویسی!

+

« چرا دلت گرفته؟

مثل آنکه تنهایی!؟

چقــدر هم تنها! »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۰
تاسیان

« اینکه دل تنگِ توام اقـ...»

.

باید تموم کنم فکرتو

ولی چرا نمی تونم؟!

خدا با تو می خواد چه امتحانی ازم بگیره؟!

:)

کم خودم گم و سرگردون بودم

فکرت مث یه سونامی همه چیو زیرورو کرد

.

خدایا

چرا نمیای پیدام کنی؟!!!؟

.

باید از تو ننویسم

شاید درد تموم شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۳
تاسیان

 

« بارِ غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت ... »

 

بعد از اینهمه روزِ سنگین

ساعتی قبل، بی هوا، می بینم سبک ترم...بی دلیل

بعد می بینم

انگار نسیم ملایمی وزیدن گرفته

ملایم می زنه غم ها رو به کناری هل می ده

طنینِ اتممت علیکم نعمتی می پیچه

دل می دونه این غم ها و کج و راست شدن ها

از مستیِ دنیاست

ولی شراب طهورِ نگاهِ مهربونت، انقد مست و مشروب مون می کنه

انقدر گرم مون میکنه

که سرد و گرم دنیا و بالا و پایین اش ، حتی شده برای دقایقی

از چشم مون میفته

دل مون پیِ دلبریِ چشمات، راهِ آسمون پیش می گیره

که راهنما تویی و به راه های آسمون آشناتر از راه های زمین

.

محبوبِ من!

هرکس هم ندونه تو خوب آگاهی

که این خراب، در ازل

به هواداری کی بود که دعوی بلی شهدنا کرد و جام بلا رو سر کشید

وگرنه مارو چه به این حرفا!؟

مارو چه کار با عشق؟!

چکار با مهر

چکار با ... عهد و میثاق

ولی تقصیر ما نبود

چشم های بلاخیزت شاهد و گواهن که ما راهی نداشتیم

جز مومن شدن به چشم های دستگیرت

بعد میگی ...مومن نباشم به معجزه چشم هات،مسیحای من!؟

نگاهم کن!

بعد ببین که چطور ...

.

محبوب من

محبوب من

محبوب من

«گاهی دل ما را

به چراغ نگاهی 

روشن کن»

که تاریک و سردیم

که محتاجیم

محتاج دیدا....

.

«بر همان عهد که بودیم...برآنیم هنوز

ای دریغا که پس از آن همه جان بازی ها...بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز

دیگران وادی عشق تو به پایان..بردند

ما به «یـادِ» تو در این دشت...روانیم هنوز

آرمیدند همه در حرم حرمت و ما .........

ساکن کوی خرابات و مغانیم هنوز...

نوبهار آمد و بگذشت ولیکن من و دل...

همچنان در تف آسیب خزانیم هنوز

ما از این چرخ کهن گرچه بسی پیرتریم...همچنان از مدد عشق..

جوانیم هنوز...»

.

عیدت مبارک:)

.

از اعمال غدیر عهد اخوتش رو دوست تر دارم

این عهد رو اما با دونفر در زندگی بستم

که از قضا هر دو رفیق رو از دست دادم

شاید تقدیره که ...

با اینحال دوست دارم با تو این عهد رو ببندم

آخَیتُکَ فی الله و صافَیتُکَ فی الله و صافَحتُکَ فی الله

و عاهدت الله و ملائکته و کتبه و رسله و انبیائه

و الائمة المعصومین علیهم السلام

علی أنّی إن کُنتُ من اهلِ الجنّةِو الشَّفاعةِ

و أُذِنَ لی بِأن أدخُل الجنّةَ لا أدخُلُها الاّ و أنتَ معی

بعد تو بگویی: قَبِلتُ

 

أسقَطتُ عنک جمیع حقوقِ الأُخُوَّةِ ماخلا

الشَّفاعةَ و الدُّعا و الزّیارةَ

.

+ اینهمه دیوانگی را...با که گویم؟!...با که گویم؟!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۲
تاسیان

حالِ دل که تاسیان می شود، شب می شود

 گویی تمامی جهان به یکباره، در سیاهی فرو می رود

گویی در تاریکی مطلقی، گم می شوی

و تاریکی یعنی، همه بی خبری و آشفتگی... همه پریشانی.

تاسیان حالتی ست که بخاطر نبودن کسی، به انسان دست می دهد

هرچه آن کَس، "کَس تر"

هرچه خویش تر، آشناتر و خودی تر،

حالِ دل، تاسیان تر.

تاسیان

سلطانِ غم هر آنچه تواند، بگو بکن

من برده ام به باده فروشان پَناه از او

.

«کنار»

راستی که کِنار چقد کلمه قشنگ و عمیقیه

کنارِ سلطان لطف و مهربونی و کرم

.

بیا کنارم

کنارم نیستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۰
تاسیان

همین چند لحظه پیش بلیطو گرفتم بالاخره

دلم می لرزه

باز ...دلم...می لرزه

تو دلم ولوله ای شده

شوق و ترس باهم

شادی و غم باهم

گریه و خنده باهم

همزمان باهم

.

فرمود

انا فتحنا لک فتحا مبینا...

که نجات بده دل بی تابو

.

+می دونی اونجا کجاست؟

_کجاست؟

+ اونجا ...

راستی اونجا کجاست؟

یعنی چطوری بگم که حق مطلب ادا شه؟

نمیشه گفت

ولی یه اصطلاح قشنگی هست میگن

خونه ی امید!

اونجا

خونه ی امیـدمونه

خونه ی ...امیددددمونه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۰
تاسیان