تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

یلدای دوسال قبل:

دلتنگش...

منتظرش

ولی نیومد چون اعتقادی به یلدا نداشت

و من که بی اهمیت از مناسبتهای تقویم

دنبال فرصتی برای بودن بیشتر باهاش بودم

منتظر بودم بعنوان خانوادمون...خانوادم..کنارم باشه

همین.

یلدای پارسال:

دلتنگش...

اینبار ولی نه منتظرش

با ابجی کوچیکه خونه دامادم

بابا تهران نبود

ولی بازم بعنوان خانواده دور هم جمع شدیم

مهمترین عضو خانوادم...خواهرم،رفیقم،بود و خوب بود همین

.

یلدای امسال:

دلتنگش!

بازم دلتنگش

با این تفاوت که خانواده ام خلوت تر از همیشه

تنهاتر از همیشه

ابجی کوچیکه و دامادم توی بهشت

من و بابا ...

خونه سوت و کور

رفیقش میاد خونمون

ولی خونه بازم سوت و کوره...خیلی سوت و کور

.

پشت فرمون به این فکر میکنم 

که خوشبحالش

خاطرات زیادی از من نداره توی شهرش لااقل

و منی که بارها در هفته از کنار خاطراتمون رد میشم

از کنار جایی که بار اخر پیاده شد سوار اسنپ شد و انقدر نگاش کردم تا از دیدم خارج شد

از کنار اخرین جایی که روبروم نشسته بود و کلی حرف زدیم

جایی که نفس نفس زد و به لرزش افتاده بود از هیجان

واقعا دیگه دوسم نداشت؟!!!:)

نگاهش،بدنش،چیز دیگه ای میگفت

چه میدونم...

.

شبِ طولانی بود واقعا....

.

 

 

.

یک عکس از دوسه عکس باقیمونده که هنوز نتونستم پاک کنم

عکس دیگه ، عکس دستاشه

یا دقیقترش

پینه های دستش

که عاشقشون بود...دست هاش....دست هاش...دست هاش....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۳ ، ۲۳:۳۹
تاسیان