تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

۴۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

رنج فراق هست و

امید وصال نیست

 

این هست و نیست کاش

که زیر و زبر شود !

.

امشب از اون شباس...

به خودش میپیچه...ناله میکنه...

ناله بعدی رو...خفه میکنه

 غلت میزنه...از این شونه به اون شونه...

کاش چشمام تمومش میکردن باریدنو...

شعر و متن کاملا بی ربط هستن...

حالِ جاری در متن،هیچ‌ربطی به محتوای شعر نداره.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۱۵
تاسیان

نترسم که با دیگری خو کنی

تو با من چه کردی که با او کنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۱۰
تاسیان

«اینجا خواب من است یا خواب تو؟
صبح، کداممان تنها می‌شود؟
می‌دانم، ‌برای رفتن آمده‌ای
اما هنوز تو را دوست دارم
مثل روستا
که رودش را...»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۱۵
تاسیان

فک میکردم ذهنم خاطراتمو کمرنگ کرده باشه

اما فقط تلاش میکرد نادیده اشون بگیره

این رو دیشب فهمیدم

وقتی خاطرات با دقت بالایی برام مرور میشدن

وقتی راه نفسم تنگ میشد هرلحظه...

.

شاید منتظر باشید ببینید من چطور با این قضیه کنار میام

منم منتظرم راستش!

و قرار نیست تا ابد اینجا ناله کنم برای آدمی که...

حتی قرار نیست خیلی طولانی بشه

فقط چون اون بلد نبود درست تمومش کنه

(یا نخواست و براش اهمیتی نداشت، ماادری)

مجبورم انرژی مضاعف بذارم و خودم ازجای اون و خودم

همه چیزو در خودم حل و هضم کنم

وگرنه این روزام میگذره...عمرم میره....دنیام تموم میشه...

خیلی زود بساط همه چیز جمع میشه و بازی بودن دنیا روشن میشه

اگه بخوام زیاد ماتم بگیرم...مث بچه ای میشم که بازی رو زیادی جدی گرفته

حتی نمیخوام با چیزایی مثل محبت و عشق و ... خودم رو برای غمگین بودن

توجیه کنم

تنها غمی که رشد کرد و گل داد و زندگی رو قشنگ کرد

غم محمد و ال محمد بود...غم مادر بود...

وگرنه اینا که...چیزی نیست

.

.

چقدر دلتنگ حرم عمه جانم

دیشب که باز حرم روبروم بود ...

دیشب ک باز عمه جان توی خواب یادم کرد

چقدر دلتنگ شدم...چقدر ممنون.

.

... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ

.

یاد مرگ راحت میکنه همه چیز رو...

خدایا مارو از یاد مرگ غافل نکن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۴۱
تاسیان

با اجازه کی سر از خواب های من درمیاری

تموم شب رو میمونی تا صبح...

من رو دلتنگ میکنی

و بعد محو میشی

کی بهت این اجازه رو داده هوم؟!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۲۵
تاسیان

 صبح که این کفشارو می پوشیدم

نمی دونستم شب، من رو به کجا میکشونن!

نمیدونستم باز من رو میبرن بالاترین نقطه شهر

بی تو...

بعد هی بغض بشم،نشکنم...

انقد نتونم گریه کنم که..

می دونی چی اذیتم میکنه تاسیان؟!

دیگه نه جدایی...نه ندیدنش برای همیشه..

نه خاطرات...نه هیچ چیز دیگه اذیتم نمیکنه

امشب که از اون پله ها پایین میومدم و خودمون رو میدیدم که

با شوخی درباره آینده،از خنده تا کمر خم شدیم

_اون لحظه شادترین لحظه ای بود که داشتیم_

و این درحالی بود که اون شب[....]

 

دیروز ف تو جاده میپرسید نقطه ضعفت چیه

قبل تر تو پرسیده بودی از علاقه مندی هام

و من در جواب اون سوال هم همین رو گفتم

آدم ها...روابطم!

گفتمش حالام...چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه

(شاید هم تنها چیز)

طوری بود که تموم شد!

حتی فکر کردن بهش هم نیمه کاره رها میکنم

و حالام نمیخوام و نمیتونم طورش رو شرح بدم

اما اونطور تموم کردن از نظر اون شاید راحت تر کردن کار من بود

اما....

میگم ف هم وقتی اونطور رفاقتمونو تموم کرد...

برام سخت بود...هست!

هنوز بعد سه سال وقتی یادش میفتم، یه حفره خالی وسط سینه ام

دهن باز میکنه و همه ی منو می بلعه

هنوز مث...

میبینی...حتی حرف زدن درباره اش،بعد سه سال

و بعد تموم شدن کامل اون آدم برام سخته

رشته های بین ما بریده شده تماما...اما هنوز یک نخ نازک نامرئی هست

که با هربار به یاد اوردنش دور سینه ام حلقه شو تنگ میکنه و من رو تا مرز خفگی میبره

هنوز مثل یه پرونده باز گوشه ذهنم مونده...

 

می دونی آدما باید بلد باشن چجوری از پیش هم...از زندگی هم برن

آدما اگه شروع کردن رو هم بلد نباشن...تموم کردن رو، و درست تموم کردن رو

باید حتما بلد باشن

نمیدونم چرا آدما فکر میکنن وقتی دارن میرن...باید از رو هم رد شن و برن

من بیست و هفت سال روی زمین بودم...ولی هنوز که هنوزه

واقعا نفهمیدم آدما چطور انقد راحت هم رو نادیده میگیرن

تو میدونی چطور؟!

نگو خودخواهی...که ترس ناراحت میشه...که غرور بهش برمیخوره

که...

چقد آدم خصلتای خوب! داره راس راسی...

.

#طویل_نویسی_شبانه_با_چاشنی_سردرد

+

امشب ماه شرمگین بود...تموم مدت پشت ابر پنهون بود

فقط نگاش کرده بودم یکبار...که یادته اونشب رو؟!

بعد از اون از خجالت رفت پشت ابر و ... تا آخرش بیرون نیومد.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۱۰
تاسیان

نه.. نباید اینهمه باور میکردم تورو!

.

... غلطکرد که باورت کرد...غلط.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۵
تاسیان

روزارو یکاری میکنم

به شبا فک نکرده بودی، نه؟!

شبا چه گلی بگیرم؟؟؟؟

عوضی...!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۵۱
تاسیان

یه زخمِ کهنه بودم...

شدم یه زخمِ تازه‌ی عمیـق.

خیلی عمیق.

خیلی مدیونتم!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۲۳
تاسیان

اونجا که محسن میگه:

یه دنیا سوالو توو سینه م گذاشتی...

همونجا

.

دریافت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۵۷
تاسیان

بسمه تعالی

ای بی وفای سنگدل قدرناشناس 

از من همین که دست کشیدی تو را سپاس!

سپاس!

.

گف گاهی خدا نجاتت میده...تو بهش میگی جدایی

حق!

.

خسته تر از اونم که گریه کنم یا بخوابم

لذا هوار میشم سرِ کلمات

چیزی به سه نمونده و ... نگرانم ...نگران.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۵۰
تاسیان

نگفته بودم...

 لا تُعْیِنِی فِی طَلَبِ مَا لَمْ تُقَدِّرْ لِی ؟!

گفته بودم....

و مادر هم آمین گفته بود!

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۴۵
تاسیان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۳۸
تاسیان

داشتم فکر میکردم امسال تمرین عصبانی شدن کنم

تمرین قهر کردن

تمرین برخوردن بهم

تمرین بداخلاق بودن

کم کم دارم کفر اطرافیانمم درمیارم

یکی میگه چرا بت بررررنمیخوره

اون یکی جدیم نمیگیره چون اهل قهر نیستم

جذاب نیستی چون ناز و ادا اصول نداری...غرور نداری

یکی دیگه خیلی زورش میاد شروع میکنه تحقیر کردن

فقط چون حرصش دراومده که منم مثل خودش جیغ و داد نمیکنم

چنگ نمیزنم به صورتش تا حقم! رو بگیرم

دنیای عجیبی شده

با اینحال من ترجیح میدم یه آدم صمیمی و تنها باشم

تا یه عنقِ محبوب

....

چرا بت بررررنمیخورد ول کنی بری؟!

وقتی رو خورده شیشه های غرورت رژه میرفت و ازش فیلم میگرفت

وقتی راحت پا میذاشت رو....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۱۹
تاسیان

از خالی بودن هم خالی شدم

پر شدم از اندوه...

یک ظرفِ شکسته ی پر از اندوه.

.

«...عزیزم چقد تلخه کام من از تو....»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۵۸
تاسیان

«شباهتِ من و تو هرچه بود ثابت کرد

 که فصل مشترکِ عشق و عقل، تنهـایی ست...»

.

#اتوبان_قم_تهران

.

... به گرفتارِ رهایی نتوان گفت آزاد!

.

زده ام به جاده...باز

می دونم تهرانم خیلی دووم نمیارم...

فقط...مقصدی ندارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۰۱
تاسیان

تو این عهدی که با من بسته بودی

مگر بهر شکستن بسته بودی؟!

 

به خاطر هیچ داری کز سر مهر

مرا چون جامه بر تن بسته بودی .....

.

.

هنوزم نمی‌دونم آدما چطور انقدر راحت ...

.

هیچ. 

.

آبان ۱۴۰۲: 

خطاب ب خودم؛ حالا فهمیدی چطور؟!:)

اعوذبک...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۳۱
تاسیان

پاییزِ کوچه های دلم را بهار شو!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۶
تاسیان