...دلَ م ... رفت.
گفت جای من کجا لایق بُوَد؟گفتم: به دل
گفت میخواهم جز این جای دگر، گفتم به چشم
شب بود خسته بود
چشامو بسه بودم
خورشید سر زد و من ... پیشت نشسته بودم!
یک دلتنگی عمیق .. که با دیدنت هم برطرف نمی شه ...
.
.
#از_نگفتنیها
ب.ن:
میگه چه اصراری داری نگفتنی ها رو منتشر کنی!!!؟
میگمش.....
میگه اینکه طاقت ناراحتی شو نداری یعنی تو منطقِ ما
۳بزرگتر از ۹۷عه!
.
.
میگم
به کجا چنین شتابان؟!!!
.
:)
در امتدادِ ....
این شبا زود ساعت یازده و نیم میشه
شما چطور؟! :/
+
ایضا از پست های ....
همش شیش شبه
ولی نمی دونست
این شبا شبای بهتری بودن
فارغ از پست های نیم شبیِ از سرِ دلتنگی
نمی دونست
به دردِ بغض شبام خورده!
و منم نمی تونستم بهش بگم
+ از پست های منتشر نشده/دیر منتشر شده
++در امتداد خراااابی.
فک میکردم انتظار کسی رو کشیدن
باید شیرین باشه
نمیدونستم میتونه انقد بیرحمانه باشه!
.
بنظرت
ما چقد دووم میاریم؟! هوم؟!
+
انتشارهای از سر حماقت یا چه ....
داری با خودت چکار میکنی؟!
هوم؟!؟!؟!
+
اینم از همونا که نباید منتشر بشه،ولی ...
“و قسم به شب و تاریکی اش،
وقتی همه خوابند و سکوت جولان می دهد
که دلم برای تو تنگ است و من خیلی تنهایم …
حرف به گوش شب نمی رود
هرچه میگویم
صبح شو !
که من خیلی تنهام ...”
" کاری به کارِ شما ندارم
تکلیف این شبِ اصلا از ستاره خسته
که روشن است.
من با خودم
به همین شکل ساده از چیزی که زندگیست
سخن میگویم . " ( ـــــــیّد علی صالحی )