بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست...
جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۳۳ ب.ظ
اینطوری نیست که دم گرفتنِ اسمت چیزی از حجم این دلتنگی کم کنه
اینطوری نیست که اشک ، آتیش فراقو خاموش کنه
اینطوری نیست دیگه ، که «یادت» آروم کنه ...
یادت ، فقط بیقرارتر میکنه...فقط دلتنگ تر
انگاری باز میخوای دلجویانه نظرمو درباره خودت بدونی و من
نظری نداشته باشم ، جز اینکه دلتنگت باشم
انگاری بازم تو بغلت میگم دلتنگتم و شونه های تو میلرزه !
و باز دلِ خراب من میپاشه از لرزش شونه های پهنت
دل من میمیره از دوریت
میمیره وقتی میبینه تو دلتنگ تری ....
میمیره وقتی تنها حائلِ بین «ما» ، خودشه !
دلِ خراب من ...!
.
دلتنگ چشماتیم ....
.
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...
.
والعصر
که انسان در خسران بزرگی ست
مگر آنانکه چشمانت را .....چشمانت را.....
.
بیا....بیا کلی حرف نگفتنی دارم .
گله کنم باز میای دلجویی؟!
بیا گله...میخوام دلجویی کنم !!!!
۹۶/۱۲/۱۸