دست سبب سوزی باید ...
برای مایی که تاب نداریم جسمیت رو
تاب نداریم زمان رو
برای مایی نمیفهمیم مفهوم زمان رو
پردازش نمیکنه مغزمون مجاهدت ِ سالیان رو!!!
مایی که الان
همین الان ودر لحظه
و نه حتی لحظه ای بعد !
میخوایمتون
چشم هاتونو میخایم
مایی که برنمیتابیم «بودن» رو
مایی که میخواییم نباشیم
یا سرتابه پا همه تو باشیم
برای مایی که دستی توی آستین نداریم که کوتاه باشه یا بلند!
مایی که نمیگنجیم به دنیات
چی تجویز میکنی یا طبیب القلوب؟!
√ در نظربازی ما بیخبران حیرانند ...
وقتی روبروی ایوون طلات همه چشم میشم و همه ...اشک
که «فیها عینٌ جاریه»...
که بهشت من چشم هاته ...
که تو شرط و شروط دلم بودی برای خدا
که تو بودی تسکینم لحظه ی هبوط
که به اطمینان حضور تو رو زمین موندم و تن به بلا دادم
که ...
حالای کجای روزگاری؟
حالا من کجام؟که پیش تو نی....
ینی مثل پسر مهزیار قراره لحظه دیدار ....
.
.
+پریشونی ضمیرها همه از اینه که ... معلوم نیست در این میانه ........
++ فرمود :هنر آنست که بمیری قبل از آنکه ... آسد مرتضی! بی هنر عالمیم....همین!
+++تو که هنوز زنده ای!
-هوووم... زنده ام و ...بودنم رو درد میکشم!
+بس که بی هنری!
-هوووم ... جایی برای مردن میشناسی؟
+تو که بلدیش! میگفتی جون میده واسه مردن!
-میدونی چقدر از من تا اونجا فاصله است؟
+بس که بی هنری !از تو تا اونجا فقط ۴شب فاصله اس!
-۴شب؟؟؟؟۴شب خیلی زیااااده ... ۴شب خیلی دوره ...خیلی دور
.
إین غیاثک السریع ؟!!!!
.
رفتی که مثل سایه ای روی زمین آواره باشم ؟؟؟!!!