در سر "هوس" عشق تو دارم هر روز ...
فرمود:
" اگر همه ی "من" را نمی توانید بشکنید
تلاش کنید که دست و پای این "من" را بشکنید
و الا هلاک می شوید "
.
گفت
ما فقط "هوس" خوب شدن داریم
.
گفت چطور ؟!
وقتی این "من" دست و پامو شکونده و ...
داره اینطور می تازونه !؟
.
گفت
پیری چیه؟ همین الانشم این درخت کج
دیگه نهال نوپایی نیست که با یه چوب صاف بشه !
.
گفت
می دونم
همه عمر یه دله نبودم باهات
می دونم زیر و رو کشیدم
می دونم دل هرزه گرد بود
دل عاصی بود
دل...
.
گفت
ولی بازم از اونجا رونده و از اینجا مونده شدم
دیگه نه می تونم برگردم و به زندگی گوسفندیم ادامه بدم
نه می تونم دل از چریدن در مراتع زرد! دنیا بکنم
.
گفت آره
" دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت"
.
"ولی اجل به ره عمر رهزن امل است "
.
گفت
"من گریه ام گرفته
کمی هم به من
بخند ..."
.
فریاد کشید که ای دل !
انقدر در پی سراب ها نرو ...
.
.
دل ولی
خیلی دور شده بود .
.
شاید هم شنید
اما برنگشت
که دل "آلوده" دنیا شده بود