الحمدلله الله الذی ...
«انّ اللَّه تعالى لینادى کلّ لیلة جمعة من فوق عرشه من اوّل اللیل الى اخره:
ألا عبد مؤمن یدعونى لدینه أو دنیاه قبل طلوع الفجر فاجیبه؟
الا عبد مؤمن یتوب إلىّ من ذنوبه قبل طلوع الفجر فاتوب الیه؟
الا عبد مؤمن قد قتر علیه رزقه فیسألنى الزّیادة فی رزقه قبل طلوع الفجر فازیده و اوسّع علیه؟
الا عبد مؤمن سقیم فیسألنى ان اشفیه قبل طلوع الفجر فاعافیه؟
الا عبد مؤمن محبوس مغموم فیسألنى أن اطلقه من سجنه فأخلّى سربه؟
الا عبد مؤمن مظلوم یسألنى ان اخذ بضلامته قبل طلوع الفجر فانتصر له و اخذ له بضلامته؟
قال: فلا یزال ینادى بهذا حتّى یطلع الفجر».
.
.
.
گفت :
فکر نکنید خدا ،
به این راحتی بی خیالتون می شه ...
.
.
از روزی که فهمیدم "عباس"ـی هست
هیچ وقت همچین فکری نکردم
حتی تموم لحظه هایی که امید داشتن سخت ترین کار دنیا بود
.
.
فقط این دنیا
دنیایی بود که "ساقی"ش هم
باید با لب تشنه ازش بره
همین .