بود و نا بود ...مسئله این است !
چرا فکر میکنن میل به جاودانگی ، فطری ـه بشره ؟
آیا این میل به فنا نیست که سرکوب میکنید ؟
چرا من میل شدیدی به نبودن دارم ؟
چرا نبودنم رو بیش از بودنم دوس دارم؟
و نبودن نه به معنای عدم...
که عدم درکی از بود و نبود نداره ...
من به دنبال بودن تو هستم
این اصلا یک حرف عارفانه از زبون سیاه ترین بنده ات نیست !
این میل فطری ـه بشریه که تمایلاتش رو سرکوب نکرده ...نمیکنه ...
این میل شدید منِ به بودنِ تو و نبودنِ من ...
تو باشی و من نباشم و من بفهمم که نیستم و هستی...
و چی از این حس بهتر که حتی فکرش هم آرومم میکنه ؟
من کیم و چیم و کجامو و کجا میرم ؟؟؟!
اینا سوالات اساسی ای هستن و ..... هستننننن !
و من در جواب به تموم این سوالات ، فقط میخوام نباشم ...
کفران نمیکنم نعمتِ بودن رو ...
ممنون که "بود" َم کردی اما ...
وقتشه نابودم کنی ...
با همون دستی که ساختیم ،
نا بودم کن ...
.
.
.
"من ملک بودم و فردوس برین می داند
این ملک شورِ که را داشت که آدم شده است "ارباب! _محمدعلی بهمنی_