تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

" باید که جمله جان شوی تا ... "

پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۵۲ ق.ظ

 

" کتاب چاپ سنگی کوچکی از کیف اش بیرون می آورد و

شروع میکند به خواندن یکی از مکالمات خداوند و موسی :

 

ای پس عمران!

هر گاه بنده ای مرا بخواند ، آنچنان به او گوش میسپرم که گویی بنده ای جز او ندارم

اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای اویند جز من .

 

لبخند می زنم و به طرف روشویی برمیگردم .

صورتم را با صابون می شویم و بعد حوله را با خودم توی هال می آورم

و روبروی سایه ، پشت به پنجره می نشینم.نور از پنجره به سایه تابیده و صورتش را روشن کرده است.

صورتم را باحوله خشک میکنم و به سایه که لابلای کاغذهاش دنبال چیزی میگردد خیره میشوم.

از روی تکه کاغذی شروع میکند به خواندن :

 

بیندیش که گویی شبی سرد و زمستانی با همسر آبستن ات در بیابان تاریکی را گم کرده باشی .

شب بی مهتابی است و بیابان آنچنان تاریک  که اگر اندکی از هم دور شوید جز با صدا کردنِ هم ،

یکدیگر را نمی یابید .

در چنین ظلمات ِ محضی سوسوی شعله ای را می بینی و همسرت را همانجا در تاریکی و سرما رها می کنی 

و به امید یافتنِ راه به سمت نور می روی.به شعله که می رسی از ترس نزدیک است قالب تهی کنی :

شعله ای نیست ، آتشی است بدونِ دود که از لابلای شاخه های درخت تا دل آسمان پیوسته است

وحشت زده برمیگردی و به عمق تاریکی بیابان می گریزی.

کمی بعد نفس زنان می ایستی و دوباره به سمت درخت می روی .

این بار صدای غریبی می شنوی که انگار از لای ستاره ها تا وسط درخت راه آمده است :

 

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى   وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى (11.12سوره مبارکه طه)

 

همانا من پروردگار تو هستم.کفش هات را از پا بیرون آر که تو در وادی مقدس طوی هستی و من تو را برگزیده ام

پس به آنچه وحی می شود گوش بسپار

 

چهره سایه برافروخته شده و من کم کم نگران اش میشوم. ادامه می دهد :

 

همان صدا به تو خطاب می کند که دست در گریبان فرو کن و سپس بیرون بیاور تا فروغی چون خورشید

از دستانت بتابد . دیگر نه راه ، که خودت هم روشن شده ای . نزد همسرت برمیگردی و او با ترس از تو می پرسد:

راه را یافتی ؟

و تو از اعماق جانت می گویی : یافتم ، یافتم ، یافتم .

 

محو پلاک روی سینه سایه شده ام.توی چشمهاش نگاه میکنم و می گویم : " تو خوشبختی "

می خندد و میگوید : " تو هم خوشبختی "

دست ام را جلو می برم و پلاک طلای روی سینه اش را لای انگشتانم می فشرم.

هدیه ای اس که علیرضا شب عقدمان به ما داده است.

روی پلاک کلمه علی به طرز زیبایی حکاکی شده است.

می گویم : تو خوشبختی.علی خوشبخت است.منصور خوشبخت بود.موسی هم خوشبخت بود "

سایه دوباره می خندد و می گوید : " درباره موسی کاملا حق با توست . کسی که خداوند در بیست

سوره ی قرآن درباره اش حرف زده باشد و صدو سی و شش بار اسمش رو تلفظ کرده باشد حتما آدم خوشبختیه

کسی که به قول خودت تنها انسانی ست که صدای خداوند رو شنیده حتما خوشبخته "

دست هاش را توی دستهام می گیرم و پیشانی ام را روی آنها می گذارم

احساس احمقانه ای دارم.

دلم می خواهد شبی هم من و سایه در بیابان سرد و تاریکی گم و گور شویم . . ."_روی ماه خداوند راببوس،فصل11_

 

 

" من خواب دیده ام که کسی می آید

من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام

و پلک چشمم هی می پرد

و کفشهایم هی جفت میشوند

وکور شوم

اگر دروغ بگویم

کسی می آید

کسی دیگر

کسی بهتر

کسی که مثل هیچ کس نیست

و مثل آن کسی ست که باید باشد

و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است

و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر

و اسمش آن چنانکه مادر

در اول نماز و در آخر نماز صدایش میکند

یا قاضی الحاجات است

و میتواند تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را

با چشمهای بسته بخواند

کسی می آید

کسی که مثل هیچ کس نیست

من خواب دیده ام " _ فروغ_ . . . 

 

ܓܨܓܓܨܓܓܨܓܓܨܓܓܨܓ ܓܨܓ

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۲
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی