سهمِ "تو" از "من" ... *
به نظرم ، آدم با کسی ازدواج کنه
که حاضر باشه برای تموم روزهای باقی مونده عمرش ، ( حالا یک روز یا ... )
"تنهایی"ش رو باهاش قسمت کنه ...
چرا ... ؟
چون ...
آدم ها [فقط] توی تنهایی خودشونن ( یا خودِ خودشونن ...) ، بی نقاب
چون ...
تنهایی مهم ترین بخش زمانی و مکانی و وجودیِ یه انسانه
چون ...
در کلِّ این 7-8 میلیارد انسانِ روی زمین ، انسانهای زیادی نیستن که
ارزش ورود به تنهایی آدم رو دارن ( شاید به تعداد انگشت های یک دست ، اونم برای افراد خیلی خوشبخت!)
البته پر واضحه که این حس تنهایی عمیق ، از وسعتِ روحِ آدمی مایه می گیره
و پر واضحه که این تنهاییِ عمیق رو ، جز "الله" و "وجه الله" کسی نمی تونه پر کنه !
و در مرتبه بعد "اُنس" هست ، که این تنهایی رو تسکین می بخشه
این انس و آرامش هم فقط وقتی حاصل میشه که دو روحِ [ آشنا ] کنار هم قرار بگیرن
من هم خودخواه تر از اونم که تنهاییِ عزیزم رو باهرکسی شریک بشم
اونم وقتی خودم و آدم هارو به سختی تحمّل می کنم .................
اونم وقتی آدم هایی که بیشتر از 3 روز پیششون بودم و حالمو بهم نزدن ، انگشت شمار بودن
بنابراین قصد ندارم ازدواجی داشته باشم (حتی از روی وظیفه!)
که مجبور بشم یکی رو وارد تنهایی ِ عزیزم کنم که ......
.
.
.
درواقع تنها به احترام مُعرف بود که بعد مدتها نشسته بودم روبروی یه غریبه و صحبت می کردم
و کاملا به احترام مهمون بودنشون بود که به صحبت کردن ادامه می دادم
و تموم مدت فکر می کردم چطور ممکنه دو نفر با شاخص های مشترکِ بسیار ،
اینقدر دنیای متفاوتی داشته باشن !؟
شاید بی ربط ترین آدمی بود که می دیدم تو زندگیم [ :)) ]
.
+ به یاد تنها رفیقی که
سه سال رفاقت کرد ولی قدر سه هزار سال منو شناخت
رفیقی که "تنهایی" مون رو باهم قسمت کردیم ...
هرجا هستی
عاقبت بخیر باشی فقط ... رفیق !
.
گفت :
" تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست ............" _محمدعلی بهمنی_
.
*... تنهایی مه !