تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

لقد خلقنا الانسان فی کبد ...

پنجشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۲ ق.ظ

 

 " در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن ، که نفس اماره است

   سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقی شدم ، که نه از آنها جمعیتی حاصل شد نه حال...

   « اسفار اربعه » با طول و عرضش ، از سفر به سوی دوست بازم داشت ؛

   نه از « فتوحات » فتحی حاصل شد و نه از « فصوص الحکم » حکمتی دست داد ، چه رسد به غیر آنها "_ امام خمینی_

  

.

خب امام همیشه برام یه قلّه بوده

یه دستاویز محکم که تو سایه امنِ رسیدنش می شد با خیال راحت ( در این برهوت ِ غیبت معصوم )

درک بهتر ، کامل تر ، درست تر و مطمئن تری از خدا داشت

حرف های امام هنوز از جنس بیقراری و نگنجیدن هستن ، اگر گوشی برای شنیدن باشه 

درست مثل دوسه خطِ بالا که بیقرار(ترم) کرد ...

جمله که تموم شد احساس میکردم از درون فروپاشیدم

احساس کردم بندی از گردنم باز شد

احساس کردن بندی به گردنم بسته شد و ...تنگ شد

احساس کردم مُردم و دارم حسرت می خورم

احساس کردم باز به زندگی برگشتم و اینبار حتما درست زندگی می کنم

جملات امام در هیئت مردی پیر ظاهر شد و با دست

شونه هام رو گرفت و محکم تکونم می داد تا به خودم بیام

بعد من می خوندم : 

" هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم " ... و می خندیدم

و اون می خوند :

" عاشق  نشدی اگر که نامی داری

  دیوانه نه ای اگر پیامی داری " ... و گریه می کرد

بعد ، پیر غیب شد و من شکر کردم که هستم

که امام بود ... هست

که ...

.

این کلام امام چیزی بود که من زندگی کرده بودم ... :)

مدتهای زیادی هم هست که متوجه اش شدم

من می فهمیدم و رنج می کشیدم

زندگی من تماما آمیخته بود با تلاش هایی که ظاهرا حکایت از راه رفتن می کردن

اما از اونجایی که الحمدلله رب العالمین " بل الانسان علی نفسه بصیره "

لااقل خودم کاملا واقف بودم این تلاش ها و درگیری هایی از این جنس با چنین مفاهمیی

کجا داره دورم می کنه و کجا ...

 

فکر می کنم این درگیری با خود ، تا آخر عمر با انسان همراه باشه ( حتی برای شخصی مثل امام ، حالا تو مرتبه خودش )

و انگار آدمی هر روز باید به خوبی هاش ! نگاهی بندازه و ببینه این خوبی ها و تلاش های خوب ،

داره نزدیکش می کنه یا ...

.

به زندگی م که نگاه میندازم

دوست دارم "ول کنم " بــرم ....

کجا ؟!

نمی دونم ! ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۱
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی