تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

_ یا محمّد بخوان !

+ چه چیز بخوانم ؟

_  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ / خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ . . .

.

.

.

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ . . .

نمی دانم از صدا زدن تو بود یا از خواندن خودش یا . . .

نمی دانم آن شب چه گذشت بین تان که رحمة للعالمین آنطور به خود می لرزید . .

از چه بر خود می لرزیدی جانم به فدایت !؟

.

.

دلت را که فَأَنذِرْ کردی . .

خدای دلت را که فَکَبِّرْ کردی . .

قبای جانت را که فَطَهِّرْ کردی . .

از پلیدی ها که فَاهْجُرْ شدی . .

برای خدایت که فَاصْبِرْ کردی . . .

در صور که دمیده شد . .

جان دادی و زنده شدی . . 

آه ه ه ه ه . . .

خدایا چقدر راه دارم تا یک شب بیایی و بگویی : بخوان !

و چه چیز برایت بخوانم ؟ خالقم !

دیدنی ها را دیدم و شنیدنی ها را شنیدم . .

تلنگر هایت را زدی و آیاتت را رو کردی !

عزیزانت را هم یک به یک فرستادی اما . . .

نشد که بخوانـَ . .

دروغ چرا !؟

نخواستم که بخوانم !

آنقدر نخواندم که حالا نه گوش هایم " بخوان " هایت را می شنود . . .

نه لب هایم برای خواندن آنچه خواندنی ست از هم گشوده می شود !

دلم اما به روشنی وادی طوی ست . .

دلم روشن است و خوش به پیامبر مهربانی ها . .

به حیدر کرّار ات . . .

به ذکر علی یا علی یا علی این شب ها . . .

به مادر مادر گفتن ها و قسم های نیمه شب ها . .

دلم این شب ها عجیب روشن است و خوش . .

و این لرزک لرزک ها که مهرت به قلبم می ریزد . .

یک شب  از همین شب ها چنان می شود و چنان به خود می لرزم

که آخر این قبای عشق ِ گشاده بر جانم را ، ناگزیر بر خود می پیچم . .

و این بار به من بگو !

یا ایها المدثر . . . قُم !

می ایستم . .

می ایستانی ام . .

وجودم قائم می شود به عشق ات . .

.

+ دست بکار شدی و گُلی آفریدی و نامش محمد .ص. نهادی و عطرش در جهان افکندی که بگویی :

دوستت دارم ؟!

چـه رســا گفتی و نشنیدم . . .

گوش کن دلم . . .

با تو عشق می ورزند . . ...................

.

.

 

وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا  ( 16 . مبارکه کهف )

 

/ گرچه افتاد ز زلفش گره ای در کارم . . . همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم /

.

.

غار نشین ام کرده  ای و من منتظرم یکی از این شب ها . .

صدایت بپیچد که : بخوان و . . .

وجودم را در هم بپیچد . . .

.

.

امشب به دیدنم بیا ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۴
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی