تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

خدایا...

من بهت اعتماد دارم

به ربوبیت تو.... ایمان دارم

و هرچقدر سخت...صبر میکنم بر مقدرات تو

و میخوام بدونی معترفم به تقصیراتم...

به شک هام،سوظن هام،ترس هام،بی توکلی هام،پرتوقعی هام

تکبر و غرورهام

سخت گیری هام

خودخواهی و منیت هام

اشتباهات بیشمارم

ناخالصی هام

یک دله نبودن هام

ادا اصولام

ادعاهای دروغم

اما بیش از هرچیز

روی رحمت و ستاریت تو حساب کردم

که گره های وجودمو باز کنی...

منم قاطی خوباا قبول کنی...

که این فقرِ مطلق... راهی به تو نداره مگر به نظر خودت

تو صلاح دنیا و آخرت مارو میدونی...

خودت هم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۲ ، ۱۲:۰۱
تاسیان ...

اگر کنجکاو بودید «خسر الدنیا و الآخره » بودن ، دقیقا چه شکلیه

به من نگاه کنید :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۲ ، ۰۰:۵۸
تاسیان ...

کاش الان مثن یه ماه بعد بود :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۲ ، ۱۸:۳۳
تاسیان ...

بعد از یک ماه اخیر که حال خوبی داشتم

امشب عمیقا غمگین و دلگرفته و دل شکسته و دلتنگم...

برای لحظه ای هم چنان ناامید،

که حالش رو و ناتوانی از رابطه داشتن رو درک کردم 

ناامیدی...حقا که بدرستی بزرگترین گناه کبیره اس

چون فقط ناامیدی میتونه آدمو نابودکنه‌..‌.

نه هیچ چیز دیگه..

و چقدر امید داشتن کار سختیه... و البته مومنانه:)

.

اشکام سر میخورن بی هوا....

و در سکوت تو رونگاه میکنم با رحمت بیکرانت...

لک الحمد

انا الذی...ظلمت :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۲۲:۱۶
تاسیان ...

من یه گلدون پر از گل بودم وزش چشم تو پاییزم کردعشق من، عشق به دست آوردنت، با همه دنیا گلاویزم کرد

 

.

یاد کولکسیونی که از عکس چشم هاش در حالت های مختلف درست کرده بودم

افتادم

.

.

صدای پس زمینه با صدای شادمهر؛

منو تو آغوشت بگیر،آغوش تو مقدسه

بوسیدنت برای من تولد یک نفسه

چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه

نوازش دستای تو عاااادته، ترکم نمیشه... 

فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار

به پای عشق من بمون،هیچکسو جای من نیار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۲ ، ۱۳:۱۱
تاسیان ...

ولی راستش

من جز خوشحالی اون

به چیزی فکر نکرده بودم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۲۲:۵۲
تاسیان ...

دوستت دارم

ولی بهت اعتماد ندارم

جمله ای که هردوی ما گفتیم

و هردوی ما شنیدیم

ولی شاید... با دو نتیجه مختلف...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۲۲:۵۱
تاسیان ...

یهو بوش میپیچه‌تو مشامم...

مث حالا

مشهد که بودم دوبار کسی از بغلم رد شد

که عطرش خیلی شبیهش بود

یکبار توی حرم یکبار در راه حرم

و باعث شد وسط خیابون استپ شم و سکته ریزی بزنم

حالام قلبم از عطری که پیچیده متاثره...

و باعث میشه بی دلیل گریه م بگیره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۲۲:۴۰
تاسیان ...

آن قَدر از خواهشِ دل سوختم

تا چنین بی خواهشی آموختم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۲۱:۲۵
تاسیان ...

بزرگترین نعمتی که یه آدم میتونه داشته باشه

یه آدم دیگه س

که ...

.

ممنون

و شکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۲ ، ۲۳:۳۰
تاسیان ...

خدارو شکر

که خودش و مارو به خودمون نشون داد

.

خدا روشکر که ... خدا هست:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۲ ، ۲۰:۱۸
تاسیان ...

دلتنگی...

اجر دوست داشتنه...:)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۲ ، ۲۳:۱۰
تاسیان ...

نیم شبی از خواب ناز بیدار شی

از فشار دلتنگی

ولی امکان ابرازش نباشه دیگه...

پس تو دلت کلی قربون صدقه اش بری 

و کپه تو بذاری... شاید تا صبح

.

ما دلتنگیم...زیاد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۲ ، ۰۲:۱۴
تاسیان ...

«مشاهده»،اتفاق مبارکیه

که توی دل خودش،قبل و حال و بعد رو داره

توی ذاتش اتفاقیه از جنس «شدن»

نه نگاه صرف،با دو حدقه چشم

حرف از نگاه کردن نمیکنم!

حرف از «دیدنه»!!!

وقتی میبینی و درست میبینی و واقعیت رو میبینی

و صحنه عوض میشه...

حالا، این روزا و شبها

کارم مشاهده کردن هست!

و دیدن...

و شکستن از مشاهده ی مشهود!

و عوض شدن صحنه

و شکر از ربوبیت رب ، که با رحمتش جلو اومد

و قبل مردن لجنزار درونو نشون داد

و فرصت جبران و تزکیه اش رو داد...

اعتراف امشب باشه از سخت ترین اعترافات

و شهادت های خودم، علیه «من»

اینکه این من... خودخواه تر از این بود که عاشق صادقی باشه

خالص باشه

کامل باشه

که اون خودشو بیشتر از معشوق میخواست

تمام هیاهوش و شورش هاش هم سر همین حفظ تمامیت خودش بود

خر و خرما رو باهم خواستن

عشق و.... خودخواهی!

چه تضاد ناسازگاری!

تمام حرف شاید همین باشه!

تمام ماجرا شاید از اینجا آب بخوره..‌

که دل خواست عاشقی کنه

و «من» نذاشت..‌

و حالا دل و من هردو ضایع شدن

نمیدونم چرا باز یاد این بیت قدیمی افتادم

شاید فهم امروزم رو مدیون اعترافات دروغینم در قالب این شعر بودم

لاف عشق و گله از یار؟! زهی لاف دروغ!

عشق بازانِ چنین... مستحق هجرانند!!!؛

اینبار اگر فرصتی باشه... خالص تر... بدون من...

عاشقی خواهم کرد...

.

لک الجمد علی حسن بلائک...

چه راه درازی اومدم....

راه درازی من رو اوردی...

دست خالی برم نگردون...

نگاهم کن!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۲ ، ۲۱:۴۷
تاسیان ...

چند روزه همش این بیت میاد رو زبونم

آنچه در مدت هجرتو کشیدم،هیهات

در یکی نامه محال است که تقریر کنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۲ ، ۱۸:۴۷
تاسیان ...